آشناست چون در ادبیات روزمرهی همهی ما از آن استفاده میشود.
فکر نمیکنم….؛
فکر کردم…….؛
تو فکر میکنی…..؟
و غریب چون تقریبا همهی استفادههای آشنا، در معنی واقعی تفکر به کار نمیرود.
امّا در نهایت همهی ما فکر میکنیم و تفکر ارزشمند است، چون یکی از مهم ترین ثمرههای آن تصمیمگیری و انتخاب است.
ما در هر ثانیه نیازمند تصمیم گیری هستیم.
ولی آیا برای انتخاب فقط به تفکر نیاز داریم؟
پس جایگاه احساسات در تصمیم گیری کجاست؟
اینجا به دو راهی معروف عقل و قلب میرسیم!
اما تعریف جالب علامه مجلسی از تفکر را شنیدهاید؟
ایشان میفرمایند: اگر اندیشیدن به وسیلهی قلبها صورت پذیرد، دارای بالاترین ارزش در میان ارزشهای اسلامی است.
پس در واقع اصلا دو راهی وجود ندارد!
امّا اندیشیدن به وسیلهی قلب؟
کدامیک از انتخاب های ما با اندیشیدن به وسیلهی قلب بوده؟
انتخاب رشته؟
انتخاب شغل ؟
انتخاب همسر؟
واقعا کدام انتخاب؟
و در نظر داشتهباشید که ما در انتخاب هایمان تنها هستیم، یعنی عاملیت ما در تصمیم هایمان ۱۰۰ از ۱۰۰ است و هیچوقت نمیتوانیم بگوییم به خاطر فلانی و یا به خاطر فلان ماجرا و ….. چه و چه ….
تنها و تنها ما هستیم که انتخاب میکنیم، چه درست و چه غلط و با هر نتیجهای.
همان طور که در سریال در انتهای شب دیالوگی بین پدر و دختر قصّه هست که پدر به دخترش میگوید:
_ کاسه کوزهها رو سر من نشکن؛ تو اگر واقعا میخواستی بازیگر بشی، میشدی و مخالفت منم هیچ فایدهای نداشت. مگه سر بهنام فایده داشت؟
این جملهها آشنا نیست؟
خودم شخصا چندین بار از افراد مختلف شنیدم که خودت خواستی و یا بدترخودت نخواستی.
بدون مقدمه و بی هیچ شکی تنها انتخابی که به ذهنم میرسد و این روزها از همیشه پررنگ تر است
تصمیم امام حسین (ع) است، تصمیم قاسم ، انتخاب حر و ….
اندیشیدن به وسیلهی قلب، انتخاب امام حسین در روز عاشوراست . که درک من از این واقعه خیلی ناچیز است
ولی دوست دارم که انتخاب هایم اینگونه باشد و حداقل شبیه به این، و یا حداقل تر… به این انتخاب که میتوانم فکر کنم، تفکر واقعی….
بخوانم و بدانم که حقیقتا در عاشورا اندیشیدن با قلب منجر به چه انتخاب هایی شد.
باید قبول کنیم نپذیرفتن امان نامه توسط حضرت عباس تصمیمی با تفکر قلبی بود و عاشورا پر است از این اندیشیدن های خالص و قلبی.
راستی یادمان که نرفته
کل یوم عاشورا و کل عرض کربلا؟